گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل پانزدهم
IV - رابرت اوون 1771-1858


اینک با مسرت به رابرت اوون روی می آوریم- صنعتگر موY™ʠکه کوشید اقتصاد بریتانیا را به صورت یک ماجرای عاشقانه بین سرمایه داری و سوسیالیسم دآورد.
در نیوتاون از شهرهای ویلز زاده شد- شهری که پدرش در آن، به ترتیب به حرفه های زین سازی، مدیریت کارخانة آهن گدازی و ریاست ادارة پست اشتغال ورزیده بود. در دورǙƠکودکی، رابرت پسری لاغر و ضعیف بود ولی راه مراقبت از سلامت خویش را چنان آموخت که سال عمرش به هشتاد و هفت رسید. از نهسالگی به کار گمارده شد و در دهسالگی شاگردی نزد بزازی را در ستمفرد پذیرفت. در چهاردهسالگی دستیار یک بزاز در منچستر شد و در نوزدهسالگی به سمت مدیر یکی از بزرگترین کارخانه های لنکشر منصوب گشت؛ حقوق سالیانه اش در این سمت، 300 لیره بود (مبلغی معادل 7500 دلار به نرخ امروز). در این سمت هشت سال باقی ماند و به خاطر کاردانی و صداقتش شهرتی یافت. در حینی که به کار پرمسئولیت خود اشتغال داشت، مقداری پس انداز کرد؛ به تحصیل پرداخت؛ با شوق و ولعی آمیخته با تمیز و بصیرت مطالعه کرد؛ و با سرشناسانی که در پرورش افکار وی نقش مهمی داشتند طرح دوستی ریخت، از جمله با: «جان دالتن و نظریة اتمی وی، رابرت فولتن و کشتی بخارش، سمیوئل کولریج و اندیشه های رادیکال و افراطی و اشعار جاودانه اش. در سال 1799، هنگامی که رابرت اوون بیست و هشت ساله بود، از دیوید دیل، برای خود و دو نفر از شریکانش، یک مجتمع کارخانه های نساجی واقع در نیولنارک در نزدیکی گلاسگو خریداری کرد و به عنوان جایزة این معامله، دختر دیل را نیز به زنی گرفت و این دختر، همسر محبوب و وفاداری گشت که برای شوهرش هفت فرزند به دنیا آورد.
شهر نیولناک در حدود دو هزار نفر جمعیت داشت، از این عده پانصد نفر کودک بودند که از نوانخانه ها و یتیم خانه های گلاسگو و ادنبورگ به آنجا اعزام گشته بودند. آنچه را اوون از آن شهر در آغاز ورودش بدان، بعدها در خاطراتش چنین نقل کرد: «ساکنان شهر زندگی خویش را به بطالت، فقر، و ارتکاب هرگونه جرم و ناروایی می گذرانیدند و در نتیجه دستخوش قرض، محروم از نعمت سلامت، و گرفتار بدبختی و بینوایی بودند ... جهل و عدم آموزش و تربیت صحیح این مردم موجب گشته بود که به مستی، دزدی، تزویر، نادرستی، و پلیدی جسم و مسکن دچار شوند ... و به تعصبات شدید ملی، هم در سیاست و هم در مذهب، بگرایند تا آن حد که نسبت به کوششهای هر بیگانه ای در جهت بهتر ساختن و سر و سامان

بخشیدن به وضع زندگی آنان، ابراز بدبینی و بیزاری می کردند.» این شهر کوچک صنعتی در واقع فاقد هرگونه وسایل و امکانات بهداشت عمومی بود؛ خانه های آن تاریک و کثیف بود و چنان به نظر می رسید که مردم در توسل و دست یازی به جرم و جنایت، فرجی هیجان انگیز از یکنواختی و ملالت کار جستجو می کردند و میخانه1 پناهگاه گرم و مطبوعی برای گریز از خانة ناراحت و پرستیز محسوب می گشت. اوون هرگونه اعتقاد به نیرویی ماوراء الطبیعه و فراتر از قدرت زمینی و انسانی را از دست داده بود و با صمیمیت و اخلاصی افزونتر به ایده آلیسم اخلاقی مسیح چنگ انداخته بود. چون از ترکیب بندگی جدید صنعتی و الاهیات مسیحی احساس بیزاری می کرد، بر آن شد که تلفیقی بین سرمایه داری کامیاب و اخلاقیات مسیحی پدید آورد.
اوون به این قانع شد که به سود و بازدهی پنج درصد از سرمایه ای که در میان گذاشته بودند بسازند. میزان دستمزدها را افزایش داد و به کار گماردن کودکان کمتر از دهسال را قدغن کرد- این امور شریکانش را وحشتزده ساخت. اوون این استدلال مالتوس را که «افزایش دستمزد موجب تشدید فشار جمعیت بر عرضة مواد غذایی شده قیمتها را بالا خواهد برد و میزان واقعی دستمزد را تغییر نخواهد داد»، مردود می شمرد و در مقابل، چنین استدلال می کرد که مواد خوراکی بیحساب و بدون محدودیتی که از دریا و اقیانوسها به چنگ می آید، گسترش در کشت و زرع و بهره برداری از زمین به یاری همان جمعیت افزایش یافته، ابداع اختراعات متنوع و قدرت تولید کارگران، جملگی این عوامل مردم را قادر خواهد ساخت تا تغذیه کنند، رشد یابند و از رفاه برخوردار شوند. به زعم اوون همة اینها در صورتی میسر خواهد شد که حکومت، اصلاحات پیشنهادی وی را بپذیرد و به مورد اجرا بگذارد. در نیولنارک یک فروشگاه وابستة به شرکت نساجی دایر ساخت که در آن مواد غذایی و ضروریات زندگی را- تا جایی که عملاً امکان داشت به قیمت تمام شده- در اختیار مشتریان قرار می داد. با شکیبایی فراوان، کارگرانش را نه تنها در شیوه های تولید تعلیم می داد بلکه هنر زندگی کردن را نیز به آنان می آموخت. به آنان اطمینان می داد که هر آینه به طور متقابل رعایت همدیگر را بکنند و یکدیگر را یاری دهند، از چنان آرامش و رضای خاطری برخوردار خواهند شد که تا آن زمان هرگز درنیافته بودند. به نظر می آید که اوون موفق شده بود بسیاری از کارگرانش را به رعایت نظم و پاکیزگی و اعتدال آشنا سازد و عادت دهد. وقتی شریکانش شکایت سردادند از اینکه وی پولی را که می شود از آن سود بیشتری جست صرف امور خیریه و آموزشی می کند، اوون شرکتش را با آنان برهم زد و در سال 1813 مؤسسة جدیدی را بنیان گذارد. شریکان وی در این مؤسسة جدید (از جمله آنان یکی هم جرمی بنتم بود.) تجربة او را



<612.jpg>
حکاکی بر روی چوب: ارمندکین در نقش هاملت (آرشیو بتمان)


1. میخانه را در برابر کلمة انگلیسی و بسیار مصطلح Pub آورده ایم که مخفف یا کوتاه شدة Public house است. ـ م.

ستودند و به برداشت پنج درصد به عنوان سود از بابت سرمایه ای که در میان گذاشته بودند رضایت دادند و خرسند گشتند.
مجتمع نساجی در شهر نیولنارک نه تنها در چارچوب ملی بلکه در مقیاس بین المللی نیز شهرتی به هم رسانید. این شهر از سر راههای مهم به دور بود. با دلیجانهای پستی، یک روز تمام طول می کشید تاکسی بتواند، پس از عبور از راههای کوهستانی و مه آلود، خود را از گلاسگو به آن شهر برساند. با همة این احوال، هزاران دیدارکنندة علاقه مند به آن شهر می آمدند تا پدیدة باورنکردنی اداره یک کارخانه را بر اساس اصول مسیحیت مورد بررسی قرار دهند. دفتر مهمانان و بازدیدکنندگان از سال 1815 تا سال 1825، امضاهایی از بیست هزار نفر را نشان می دهد. این جماعت شامل نویسندگان، اصلاح طلبان اجتماعی، سوداگران و کارفرمایان واقعپرداز، و شاهزادگانی از جمله مهیندوک یوهان و مهیندوک ماکسیمیلیان اتریش بود؛ در سال 1815، نیکولا، میهندوک روسیه (که بعداً تزار شد) وقتی از دیدار نیولنارک فارغ گشت، فعالیتهای رابرت اوون و نتایج حاصل از آن را ستود و از اوون دعوت کرد کارخانه هایی مشابه کارخانة خود، با همان سازمان و شیوة اداره، در روسیه برپا کند.
اوون پس از چهارده سال تجربه در راهی که در پیش گرفته بود مسلماً به این نتیجه رسید که می تواند روش ابداعی خود را به دنیا اعلام کند، زیرا یقین حاصل کرده بود که هرآینه، دنیا به روش وی بگرود؛ و او«برای هر یک از افراد بشر در طول نسلهایی که پیاپی یکدیگر می آید، خوشبختی را تأمین خواهد کرد.» بدین ترتیب بود که در سال 1813، نخستین مقاله از چهار مقاله تحت عنوان کلی منظره جدید جامعه را منتشر کرد و این چهار مقاله، در مجموعة آثار مربوط به اصلاحات اجتماعی به صورت اثری شاخص و کلاسیک مقبول افتاد. اوون پیشنهادها و نقطه نظرهای خویش را با روحیة مبارزه جویانه و پرخاشگرانه ای عرضه نداشت. وی فرمانروایان و صاحبان صنایع انگلستان را از این بابت خاطر جمع ساخت که هیچگونه تمایلی- و هیچگونه اعتقادی- به تغییرات ناگهانی و حاد ندارد و اینکه برنامه های وی موجب ضرر و زیان هیچ کس نخواهد شد و در واقع درست برعکس آن پندار، موجب انباشتن و افزودن عایدی کارفرمایان خواهدگشت؛ و از همه مهمتر آنکه ممکن است انگلستان را از فروغلطیدن به ورطة انقلاب نجات بخشد.
نخست پیشنهادی عرضه داشت که می تواند رکن اصلی و پایة هر اصلاح انگاشته شود. پیشنهادش مبتنی بر این نکته بود: سیرت و منش آدمی که ظاهراً از میراث رقابت و تنازع کهن و تغییر ناپذیر شکل یافته است، به طور بنیادین از طریق تجربه های کودکی و باورهای شخص در قالب ریخته شکل می پذیرد. «بالاترین اشتباهات، این گمان و باور است که افراد، خود سیرت و منش خویش را می سازند.» برخلاف این نظر، سیرت و منش یک فرد در نتیجة هزاران نفوذ و تأثیر که بر او وارد می شود – قسمتی، پیش از تولد وی و قسمتی بیشتر، از زمان تولد

تا مرگ– ساخته و پرداخته می گردد. اوون پس از بیان این نظر اولیه و بنیادین سرانجام با شوق و حرارت به چنان نتیجه گیری می پردازد که برای طرفداران نظریة اصلاح، اعتباری قائل نمی شود: «هر سیرت و منش، از نیکوترین تا پلیدترین، از نادانترین تا فرزانه ترین، را می توان به هر جامعه یا به همة دنیا بخشید و این عمل از طریق توسل به برخی وسایل و شیوه ها صورت می گیرد که به میزان زیادی در اختیار، و زیر فرمان آن کسانی است که حکومت ملتها را در دست دارند. » از این اصل کلی، اوون دو نتیجه گیری اتخاذ و عرضه می کند: نخست آنکه طبقات دارنده و توانگر موجود نباید به خاطر رفتار و باورهایشان مورد سرزنش و نکوهش قرار گیرند زیرا آنان نیز محصول محیط و جو گذشته و حال هستند، دیگر آنکه هر گونه اصلاح در جامعه باید از کودکان آغاز شود واین کار هم باید از طریق اصلاح و افزایش مدارس صورت گیرد. به زغم اوون، همة تلاشها باید در این راه مصرف گردد که کودکان طوری بار بیایند و تربیت شوند، که این نکته را دریابند که چون هیچ فردی را نباید به خاطر منش و سیرتی که دارد، و یا به خاطر وضع موجود اجتماع و صنایع مورد نکوهش و خرده گیری قرار داد، پس هر کس باید رعایت حال دیگران را بکند، با میل و رغبت از در همکاری و معاضدت درآید و بدون آنکه یک لحظه دستخوش نومیدی و دلسردی شود مهربان و شفیق باشد. بدین سان، در زمانی که در سراسر انگلستان شمار مدارس برای فرزندان طبقات عادی مردم بسیار ناچیز بود، اوون پیشنهاد می کرد که «زمامداران کلیة کشورها باید برای توسعه و ترویج آموزش و پرورش و ساختن و پرداختن کلی منش و سیرت اتباع خویش برنامه های ملی بریزند ... و این کار نیز بدون، هیچ گونه استثنا و تبعیضی از نظر مذهب و سیاست و اقلیم، صورت گیرد.»
دیوید دیل، پدرزن رابرت اوون، به سهم خویش برای آموزش و پرورش کودکان در نیولنارک قبلاً کوششهای مجدانه ای مبذول داشته بود. اوون دنبالة آن کوششها را گرفت و در یکی از ساختمانهایی که در اختیار داشت به سال 1816 «مؤسسة آموزشی جدید» خویش را بنیان نهاد تا به گفتة خودش، فرشتگان و وحشیان را به صورت مسیحیانی که در بند الاهیات نباشند درآورد. او می خواست که کودکان «به محض آنکه شروع به راه رفتن کنند» تحت آموزش و پرورش قرار گیرند. او هم، نظیر افلاطون از این نکته بیم داشت که مبادا والدینی که خود از نظر اخلاقی و تربیتی شکل پذیرفته یا به صورت زشت و ناپسندی تشکل یافته اند جنبه های پرخاشگری یا رقابت آمیز نظام موجود را به فرزندانشان انتقال دهند. اما او در برابر استدلال مادران که با اصرار می گفتند کودکان در سالهای نوباوگی خویش به مراقبت و محبت مادری نیاز دارند سر تسلیم فرود آورد. معمولاً کودکان را از سه سالگی در مؤسسة آموزشی جدید می پذیرفت و تا آنجا که هوا اجازه می داد، دانش آموزان را مجاز می داشت که در هوای آزاد به بازی و فراگیری دروس خود مشغول باشند. دختران و همچنین پسران از سه آموزش اساسی

خواندن و نوشتن و حساب بهره مند می شدند، ولی در کنار آن به هنرها و کارهای دستی مورد نیاز برای زندگی نیز آشنایی می یافتند. پسران فنون و تمرینات نظامی را فرا می گرفتند ولی، نظیر دختران، آنان نیز به آواز، رقص، و نواختن ساز آشنا می گشتند. همة نتایج آموزشها جنبة فرعی داشت و برای تأمین منظور اصلی که ساختن و پروردن منش اخلاقی کودکان بود به کار می رفت. در پروردن سیرت کودکان نیز کوشش خطیری مبذول می گشت تا به خصایل ادب، مهربانی و همکاری آشنا و مجهز شوند. تنبیه بدنی در کار نبود. درپایان هر روز، کودکان به نزد والدینشان باز می گشتند یا بازگردانده می شدند، و تا به دهسالگی نمی رسیدند به آنان اجازة کار در کارخانه داده نمی شد.
ظاهراً در مدرسة اوون یا در مجالس درس و سخنرانی شبانه که برای بزرگسالان ترتیب داده می شد، تعلیمات دینی وجود نداشت. اوون که فرزند عصر روشنگری بود در این باور راسخ می نمود که مذهب مغز کودکان را با افکار خرافی انباشته می کند و کند و تاریک می سازد. او سخت معتقد بود که هوشیاری و بصیرت، بالاترین تقواست؛ آموزش و پرورش در سطح گسترده و فراگیر، تنها راه حل مسائل اجتماعی محسوب می شود؛ و هر آینه آموزش و پرورش به یاری بشتابد، حصول ترقی و پیشرفت بدون برو برگرد و بدون محدودیت خواهد بود. در مجتمع کارخانه و در مدرسة اوون، هیچ نوع تمایزی بین کارگران یا کودکان از نظر نژاد و عقیدة مذهبی یا سیاسی مشهود نبود، به گفتة وی «خیرخواهی و شفقت استثنایی نمی شناسد.» او معتقد بود روشهای پیشنهادی که به مورد اجرا نهاده است کوششی است به منظور گام نهادن در مسیر دست یابی به اخلاق مسیحی، و چون چنین باوری داشت با کمال شوق چشم به راه دیدار آن مدینة فاضلة اخلاقی بود – با این امید و انتظار که اصول مورد نظرش، آن را تحقق بخشد.
در چهارمین مقاله که به سال 1816 انتشار یافت و به نایب السلطنة انگلیس تقدیم گشت، پیشنهادهایی مطرح ساخت و نظرش آن بود که مورد تصویب قوة قانونگذاری قرار گیرد. در این پیشنهادها از پارلمنت تقاضا کرد که به شیوه ای تدریجی واردات نوشابه های الکلی را کاهش دهد؛ بر مصرف آن مالیاتی بیشتر وضع کند؛ و سرانجام پروانة کسب میخانه ها را ملغی سازد تا به برکت این تدابیر، میخوارگی و مستی، امری تجملی و پرخرج شود که فقط ابلهان پولدار از عهدة آن برآیند. توصیه کرد به منظور بهبود اخلاق نسل آینده، شمارة مدارس ابتدایی افزایش یابد واعتبار لازم برای ادارة آنها را دولت تأمین کند. با اصرار تقاضا کرد «قانون کارخانه ها وضع شود تا با به کار گماردن کودکان را پیش از رسیدن به دهسالگی ممنوع اعلام کند و اشخاص زیر هجده سال از کار شبانه معاف باشند- قانونی که براساس آن، ساعات و شرایط کار در کارخانه ها تحت نظم و قاعده ای درآید و شیوه ای برقرار شود که بازرسی مرتب کارخانه ها را تضمین کند. به پیشنهاد اوون، یک سازمان دولتی مسئول امور کارگری باید مأمور شود گاه به گاه آمارهایی از میزان عرضه و تقاضای کار و نیاز به کارگر فراهم آورد و

بر اساس اطلاعات حاصل از آن آمارها اقدام شایسته ای در جهت کم کردن تعداد بیکاران معمول دارد. ضمناً اوون درخواست کرد بخت آزمایی دولتی منسوخ گردد، زیرا به گمان وی برقراری آن بخت آزمایی، نقشه ای زشت و ناپسند جهت «به دام انداختن نامحتاطان و چاپیدن جاهلان بود».
با این نظر مالتوس موافق بود که می گفت قانون گدایان – قانونی که بیکاران و بینوایان را فقط درحد بخور و نمیر و در یک قدمی از گرسنگی مردن نگاه می داشت- برخوردار شوندگان از آن احسان را به پستی و زبونی سوق می دهد و آنان را فقط برای تولید مثل و جنایت آماده می سازد. اوون در سال 1817 پیشنهاد کرد به جای محلهای کار که به موجب این قانون تأسیس گشته بود، دولت مجتمعهای کوچکی ترتیب دهد که در هر یک از آنها پانصد تا یکهزار و پانصد نفر گرد هم آیند و این عده را تعدادی کارگر متکی به خود و خودکفا اداره کند تاغذا و لباس مورد نیاز افراد آن مجتمع را فراهم آورند و مدرسه ای هم برای آموزش و پرورش کودکان خود داشته باشند.
اوون که از توسل به پارلمنت نتیجه ای به دست نیاورده بود، در سال 1818 اطلاعیه ای برای صاحبان صنایع انگلستان صادر کرد و ضمن آن از موفقیتهایی که بر اثر شیوة ابداعی خودش در نیولنارک، کسب کرده بود مشروحاً سخن گفت و از جملگی آنان مصراً تقاضا کرد دست از استخدام کودکان کمتر از دوازده سال بردارند. صاحبان کارخانه که نمی توانستند به خواستهای اوون ترتیب اثری بدهند- و اصولاً هم چنین کاری به سودشان نبود- تجزیه و تحلیل اوون را از بحران اقتصادی ناشی از افزایش تولیدات ماشینی به یاری اختراعات و ابداعات فنی، تا بدان اندازه که از قدرت خرید مردم بالاتر رود، مورد نکوهش و انتقاد شدید قرار می دادند. صاحبان کارخانه ها، اوون را به عنوان رؤیا بین ملحدی که از مسائل مورد ابتلای کارفرمایان هیچ گونه درک واقعی ندارد و از نیازهای بشری که فقط مذهب می تواند آن را برآورده سازد بی خبر است، مطرود شناختند.
سرانجام، اوون به سوی کارگران روی آورد و در خطابه ای به طبقه کارگر که در سال 1819 انتشار داد خواستار همدلی و حمایت آنان گشت. او با مطرح ساختن این نظر که «کار دستی در صورتی که به شیوه ای صحیح اداره شود» می تواند «منبع ثروت و رفاه مالی» باشد نظر مساعد کارگران را نسبت به خود جلب کرد. ولی در همان حال وی به کارگران هشدار داد که انگلستان و طبقات کارگر این کشور هنوز برای پذیرش سوسیالیسم آمادگی ندارند، و این قصد و نیت را مورد تکذیب قرار داد که می خواهد پیشنهاد کند حکومت انگلستان باید مستقیماً به همة افراد آماده به کار کشور، کار و شغلی ارجاع کند. اواز هیچ گونه اقدام شتابزده پشتیبانی نکرده و انقلاب را با این استدلال که «آن سان پایه ریزی شده است تا همة هیجانات شرارت آمیز و نفرت و انتقام را برانگیزد و به میدان بخواند.» مطرود و مردود شناخت. با همة این احوال

در سال 1820 در گزارشی که به شورای بخش لنارک (مرکب از مالکان) تسلیم داشت چنین اظهار عقیده کرد که آنچه انگلستان بدان نیاز دارد اصلاحات خرده خرده و تدریجی نیست بلکه نظام اجتماعی باید دستخوش تحول و دگرگونی اساسی شود.
وقتی رابرت اوون از این همه تلاش در انگلستان به نتیجة مطلوب نرسید، با امیدواری به ایالات متحد امریکا روی آورد. کشوری که در آن چندین فرقة مذهبی در زمینة تشکیل جوامع کوچک دست به تجربه هایی زده بودند. در سال 1814 گروهی از کشیشان آلمانی- امریکائی قطعه زمینی بزرگ به مساحت سی هزار ایکر در کنار رودخانة وابش در قسمت جنوب غربی «منطقه هندیشمردگان»1 خریداری کردند و در آنجا شهری به نام «هارمنی» بنا نهادند. این گروه کشیشان در سال 1825 با ورشکستگی مواجه گشتند. اوون آنان را از ورشکستگی نجات بخشید ولی خودش را مفلس ساخت، بدین سان که مبلغ 000’40 لیره بابت آن قطعه زمین بزرگ و شهر احداث شده در آن پرداخت و آن را به نام نیوهارمنی (هارمونی جدید) موسوم ساخت. از مردان و زنان علاقه مند و با حسن نیت دعوت کرد که در آنجا به وی ملحق شوند و جامعه ای براساس اتحادیة تعاونی بنیادگذارند. وی شخصاً کلیه هزینه ها را، به غیر از آنچه مربوط به مدرسه می شد، تقبل کرد؛ پرداخت هزینة اداره مدرسه را شخصی به نام ویلیام مکلور برعهده گرفت. هزار نفری از علاقه مندان پاسخ مثبت دادند و آمدند. یک سالی به هزینه اوون تغذیه شدند، رفته رفته خود را با کار همراه با انضباط آشنا ساختند و سپس کارشان به مجادله و مشاجره دربارة مذهب و سیاست کشانیده شد. در سال 1827، اوون در حالی که قسمت اعظم 000’40 لیره اش را از دست داده بود. آن شهر و ساکنانش را به مکلور واگذاشت و خود به بریتانیا بازگشت.
ولی هنوز از نظر نیرو و توان روحی و مالی به پایان کار نرسیده بود. نهضتی را برای استقرار اتحادیه های کارگری به صورت اتحادیه های صنفی، که بتواند در صنایع تولیدی با بخش خصوصی به رقابت بپردازد، به راه انداخت، از جمله «اتحادیة ملی سازندگان افزارمند»، که پیمانهایی جهت احداث ساختمانهایی منعقد کرد. سایر اتحادیه ها نیز در این راه گام برداشتند؛ و در سال 1833 جملگی آن اتحادیه ها را تحت پوشش «اتحادیة کارگری متشکل و بزرگ ملی» سازمان داد و براین امید بود که آن اتحادیة بزرگ بتدریج جایگزین سرمایه داری انگلیس شود و سرانجام برجای دولت بنشیند. پارلمنت با وضع قوانین سخت و بازدارنده که با شدت به مورد اجرا گذارده می شد به مداخله پرداخت تا مانع از تحقق یافتن نقشه های اوون شود؛ بانکها نیز از تأمین اعتبار و وام موردنیاز اتحادیه خودداری کردند تا آنکه اوون


1. Indian Territory ، نام سرزمینی در ایالات متحد امریکا که بیشتر برای اسکان هندیشمردگان در نظر گرفته شده بود و امروز قسمتی از ایالت اوکلاهما می باشد. ـ م.


در سال 1834 به شکست خود اعتراف کرد.
زندگی رابرت اوون که در عالم صنعت آن چنان قرین توفیق می نمود، در این زمان به شکست و ناکامی کامل انجامیده بود. اختلافات مذهبی، زندگی زناشویی وی را سیاه کرده بود زیرا همسرش یک کالوینیست1 متعصب بود. و وقتی متوجه شد که اوون به معتقدات دینی پایبند نیست هرروز برنگرانیش می افزود تا مبادا شوهرش به لعنت ابدی دچار آید. همسر اوون بعداً بر آن شد تا فرزندشان را، که او نیز رابرت نام داشت، وادار سازد که پدر را به مذهب کالون معتقد گرداند. نتیجة این مجاهدات آن شد که در پایة معتقدات مذهبی پسر نیز تزلزلی شدید حاصل گشت. رابرت اوون پس از آنکه از امریکا مراجعت کرد، درخانة دیگری جدا از همسرش سکنا گزید گرچه روابط دوستانه اش را با وی حفظ کرد. اوون به طلاق معتقد بود، ولی در صدد برنیامد همسرش را طلاق گوید همة اخلاص و ارادتش مجذوب رسالتش گشته بود.
از آن پس به نحوی فعال در صدد تشویق و ترغیب چند مجتمع کوچک برآمد که اعضای آن می کوشیدند خود را بر مبنای اصول پیشنهادی وی اداره کنند: این مجتمعها در ناحیة اوربیستن واقع در اسکاتلند، در ناحیة رالاهینه واقع در ایرلند، و در ناحیة کوینوود واقع در انگلیس تشکیل شده بود، اولین مجتمع پس از دوسال از هم پاشیده شد؛ دومین، بیش از سه نپایید، و سومین توانست تا شش سال دوام آورد. درهمان حال اوون کوشید از طریق ایراد خطابه ها و نگارش مقاله ها همچنان به نشر اندیشه هایش ادامه دهد. عمرش آنقدر وفاکرد که شاهد تأسیس چندین تعاونی مصرف در سراسر جزایر انگلستان باشد. با تلاشی خستگی ناپذیر به نگارش توصیه هایی در جهت اصلاحات، خطاب به انجمنها و مؤسسات علمی و اختصاصی، مقامهای حکومتی و شخص ملکة ویکتوریا ادامه داد. سرانجام در سال 1853 به اعتقاد به اصالت روح روی آورد و به صورت آدمی ساده دل مورد بهره برداری واسطه های احضار ارواح درآمد و از آن رهگذر با ارواح شخصیتهای سرشناسی از جمله بنجمین فرانکلین، تامس جفرسن، شکسپیر، شلی، ناپلئون و دانیال نبی گفتگوهایی صمیمانه و خودمانی به عمل آورد. در سال 1858، در حالی که عمری بس طولانی کرده بود و دیگر با زمان خود پیوندی نداشت به شهر زادگاهش نیوتاون بازگشت و در هشتادوهشت سالگی بدرود حیات گفت.
رابرت اوون مردی خوب و نیک نفس بود. تا آن حد که از عهدة آدمی برآید از خودخواهی به دور می نمود، چون خودخواهی را واقعاً ناپسند می دانست. البته نتوانست پای بر سرنفس خود گذارد و از نفس خویش فراتر رود. از قدرت و موفقیت و هوشمندی، لذت و غروری مرموز می جست، تأسیساتش بر اداره و سرپرستی شخص خودش مستقر بود ولی در این درک و

1. Calvinist ، پیرو اصول عقاید کالون (Calvin ؛ 1509-1564)، مصلح مذهبی. ـ م.

عقیده، حق با او بود که همکاری با ارزش و مثمرثمر، تنها در سایة انضباط و اختیارات تحقق می یابد. به نظر وی بهترین کاری که آدمی می تواند انجام دهد آن است که نفس خود را تا آن حد گسترش دهد که خویشان، وطن و همنوعان را نیز شامل شود و بدین سان از نیکوکاری و نیک اندیشی گسترده و فراگیر رضایت خاطر حاصل کند. به هر حال، این همان کاری بود که رابرت اوون کرد و این کار را به مقیاسی گسترده و وسیع انجام داد؛ و همین کافی است تا او را در زمرة پیمبران الهامبخش یک زندگی بهتر و انسانیتر درآورد.